عاشقانه
بنام انکه لیلی را برای مجنون شیرین را برای فرهاد واخر شمارابرای من افریدباسلام وخسته نباشید باوجود اینکه دراین تاریکی شب که درکوشه ازکنج اتاق تنهای تنها نشسته ام و غرق در رویای تو هستم دست به قلم برده ،و از دل تنکیهای خود برایت بازگومیکنم و همچون قایقی برروی امواج موج می زنم تا برای عزیز دلم چند سطری از صفحات دلم را بیان کنم ولی از بس که عاشقت شدم نمیدانم که چه برایت بنویسم که لایق تو باشد با این حال نمیدانم ،چونکه خیلی چیزهاست که نمی توان آنرا بر روی ورق سفید در آورد از کجا برایت بگویم از قلب تاریکم ،از اشک همچون بارانم .از روح فرسوده ام ،آیا اگر بگویم که قلبم تو رادوست دارد و بخاطر جدایی از تو غمگین است ؛نازنین بار؛کدام دریا را بدون موج دیده ای ،هیچ قدرتی نمی تواند بهار را از تابستان،خزان را از پاییز و تو را از من جدا کند
اوج نگاه تو غرور مرا شکست
زندکی زیباست ای زیبا پسند
زیبا اندیشان به زیبایی رسند
آنقدر زیباست این بازگشت
ازبرایش میتوان ازجان کذشت.ای گل وجود من ؛
ای کاش گل بودم وباتو بوئیده می شدم ،ای کاش اشک بودم و برروی کونه هایت جاری
می شدم ،ای کاش باران بودم و بر روی بدنت جاری می شدم ولی چه کنم نه گلم ،
و نه اشکم ،و نه باران ،ولی هرچه هستم با تمام وجود دوستت دارم ؛
(( ای کاش همه کاش ها به واقعیت می پیوست))
چقدر دوستت دارم
(ESMAIL.KH)
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: عکس, داستان, عاشقانه,